در ساحت کلام، ترجیعبند معروف محتشم کاشانی نیست که حادثه عاشورا را زنده نگه میدارد، بلکه این شعر است که مانایی خود را وامدار بیان این رخداد است. کمااینکه در ساحت نمایش، اگر نبود نقل وقایع کربلا، امروز نشانی از تعزیه و تعزیه خوانی نبود.هنر در این وادی میکوشد بهقدر بضاعت خود گوشهای از عظمتی را بیان کند که ادراک آن در حد عقل و فهم بشری نیست و از اینرو هیچ نقلی با هیچ زبانی و هیچ هنرمندی با هیچ هنری توان همسنگی با این ماجرا ندارد. تنها میماند این نکته که هنر را قابلیتی است برای نقل فراگیر و بیان حادثه برای همه افراد.
زبان هنر جهانشمول است و همین موضوع موجب شده که عاشورا به اشکال مختلف تکرار شود و باز هم برای آینده تازگی داشته باشد. تا وقتی هنر در کلام انحصار داشت، شعر و نثرهای بیشماری از این رخداد، خلق شد که حتی به آیینی چون تعزیه نیز راه یافت اما با گسترش هنر، فراگیری این زبان قابلیتی ایجاد کرده که برای دیگران نیز قابل فهم باشد. اگر ارتباط با تعزیه که اتکایش به متن است برای غیر از خودمان ثقیل مینماید اما بیان حادثه به زبان موسیقی یا تصویر برای آنها مفهومتر است.
2 روز دیگر مهمترین اتفاق تئاتری کشور آغاز میشود؛ بیست و هفتمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر؛ جشنوارهای که مثل خود تئاتر، افت و خیزهای زیادی را طی کرده است اما هنوز از نگاه اهالی تئاتر آنقدر درخور توجه هست که باز هم آثار خود را به جشنواره بیاورند و زیر بال و پر آن را بگیرند. حتی امسال پیشکسوتها و خاک صحنه خوردهها نیز با همه دلخوریها و گلایهها، برای جشنواره به تکاپو افتادند و حالا در جشنواره27 نامهای بزرگی در کنار جوانترها به چشم میآید. درست هم همین است. تئاتر زنده نمیماند جز با نفس خود تئاتریها و البته دوستدارانی که برای اهالی صحنه کف میزنند، با شادی آنها میخندند و با ناراحتی شان میگریند.
این همه مقدمهای شد برای یک حضور؛ اپرای عروسکی عاشورا، آخرین نمایش بهروز غریبپور برگرفته از نسخ تعزیه که از چهارشنبه این هفته در اولین روز جشنواره تئاتر فجر در تالار فردوسی به صحنه میرود و تا آخرین روز آن میماند و پس از جشنواره نیز در این تالار به اجرای خود ادامه میدهد، اپرای عاشورا روایتی از زبان محتشم کاشانی است و در آن 6 صحنه وجود دارد که عمدهترین آن، صحنه کربلاست؛ همچنین صحنههایی مربوط به بارگاه یزید، ابنزیاد، خانه شمر، خانه محتشم کاشانی و صحنههای تلفیقی اجرا میشود. این اثر را میتوان گامی برای آشتی دوباره مردم با تئاتر دانست تا مخاطبان گریزان از سالنهای نمایش بار دیگر جذب شوند. این کار ملهم از یک رویداد مذهبی هم میتواند در جذب مخاطبان جدید در داخل مفید واقع شود و هم بهعنوان اثری ملی در بازگویی حادثهای مذهبی برای جهانیان توفیق یابد. این حضور فرصتی مغتنم برای تئاتر است که هنوز برای سرپا ماندن نیاز به اتفاقاتی از این جنس دارد.